قسمت ششم سریال WandaVision جذابتر از همیشه آغاز و عجیبتر از هر زمانی، به پایان رسید. با زیپ فا برای واشکافی اتفاقات این قسمت همراه باشید.
تا قبل از تماشای قسمت ششم سریال اگر از من سوال میکردید که «شوکهکنندهترین قسمت سریال کدام بود؟» بیشک میگفتم: «قسمت پنجم». اما بعد از تماشای قسمت ششم نظرم به کلی به سمت این قسمت سوق پیدا کرد. قسمت ششم از هر لحاظ بینظیر است. چه در شروع و چه در پایان. مارول به معنی واقعی کلمه در حال بال و پر دادن برای رشد شخصیت واندا به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی فاز چهارم است. در قسمت ششم ما چیزهایی میبینیم که طی این یک ماه و خوردهای در حال نظریه پردازی پیرامونش بودیم.
هشدار: این متن حاوی اطلاعات بسیار مهمی از سریال WandaVision است. بنابر این اگر هنوز موفق به تماشای سریال نشدهاید، از خواندن آن اجتناب کنید.
از یک ریشه
همانطور که احتمالا میدانید، واندا در هر قسمت بینندگان برنامه تلویزیونیاش را به دورهای از دوران طلایی سیتکامها میبرد. طی قسمتهای قبلی، حدود دو قسمتی در دهه 80 الی 90 قرار داشتیم و حال وارد دهه نخست سال ۲۰۰۰ میلادی شدیم. دههای که یکی از جذابترین سیتکامهای آن، بیشک سریال Malcolm in the Middle است. چیزی که در قسمت ششم سریال WandaVision، پوسته اصلی سریال را تشکیل میدهد.
انتخاب این سریال برای تم قسمت ششم انتخاب به جایی بود؛ زیرا در قسمت پنجم مهمان تازه واردی که خودش را برادر واندا، یعنی پیترو معرفی میکند وارد شده است و خب این سریال شخصیتهایی مشابه شخصیتهای سریال Malcolm in the Middle دارد. اما جدا از این موضوع، به هیچ وجه نباید از دوقلوهای واندا را فراموش کرد. قسمت ششم بیشتر از هر زمان دیگری، به دوقلوهای واندا و صد البته شخصیت پیترو میپردازد. این قسمت به یکی از افسانهایترین و در عین حال جذابترین داستانهای کتاب مصور پیرامون شخصیت واندا نیز اشاره میکند؛ و آن هم تبدیل شدن دو قلوهای واندا به دو ابرقهرمان است.
بیلی و تامی را باید از این به بعد ویکان (Wiccan) و اسپید (Speed) بشناسیم. البته تاریخچه این دو شخصیت پیچیدگیهای شدید خودش را دارد. همانطور که در سریال نیز دیدیم، واندا با استفاده از جادویش توانست آنها را به دنیا بیاورد. آخر و عاقبت این کودکان در کتابهای کمیک بازگشت به مفسیتو (Mephisto) بود. اما به طور ناگهگانی در کتابهای مصور انتقام جویان جوان (Young Avengers) حضور پیدا کردند. حضوری که از آن به عنوان تناسخ در شخصیتها نیز یاد میشود؛ زیرا شباهتی به چیزی که بودند نداشتند. نسخههای تناسخی این دو شخصیت با نامهای ویلیام کاپلان (William Kaplan) و توماس شفرد (Tomas Shepherd) معرفی شدند که به ترتیب با القاب ویکان و اسپید شناخته شدند. ویکان قدرتی شبیه به قدرت واندا دارد و توماس نیز سرعتی شبیه به سرعت پترو.
اینکه شخصیتهای کودکان همان شخصیتهای تناسخ شده هستند، از سمت مارول تا به حدی تایید شده است. یکی از این مهر تاییدها را مارول با به تصویر کشیدن لباسهای برتن شخصیتها در رویداد هالوویین بر پیکیره تئوریها کوبید. اما یکی از سوالاتی که به طور حتم پس از اتمام قسمت ششم از برایتان سوال میشود «واقعی بودن تامی و بیلی» است.
عاقبت کودکان واندا در سریال WandaVision
در این بخش نیاز است ماجرا را از چند زاویه مختلف بسنجیم. بیایید در ابتدا مروری بر اتفاقات این قسمت داشته باشیم. این قسمت دو داستان را به صورت موازی دنبال میکرد. اول داستان ماموران اخراج شده که در تلاش برای ورود به هکس (Hex) بودند و دیگری داستان ویژن (Vision) که در تلاش برای خروج از هکس بود! کف سنگینی ترازو بیشتر به سمت داستان ویژن سنگینی میکرد. سوالی که در قسمت پنجم برای ویژن شکل گرفته بود، حال شکل و شمایل ویژهتری به خود گرفته است. در قسمت پنجم شنیدیم که ویژن از دلیل عدم نبود بچهها در شهر صحبت میکرد و در این قسمت دیدیم که شهر به خاطر برگزاری هالووین، مملو از بچههای قد و نیم قد شده بود. به طور حتم میدانید که تمام شهر وست ویو (WestView) توسط واندا هدایت و مدیریت میشود. واندا برای هر شخصی که قرار است در سناریو روزانه دخیل باشد، داستانی مینویسد و افراد شهر نیز وظیفه اجرا آن را برعهده دارند. هر شخصیتی که واندا به او نیاز داشته باشد در داخل کادر سیتکامش قرار میگیرد و هر فردی که نیازی به او نداشته باشد، از تصویر دور میماند.
موضوعی که در ذهن ویژن ایجاد شده بود باعث شد تا او پا را فراتر از محیط اطرافش بگذارد و به قسمتهای حاشیهای وست ویو برود. چیزی که باعث میشود ویژن بیشتر از قبل کنجکاو شود، حالتهای خاص رفتاری افراد حاضر در حاشیه شهر است. افرادی که با وجود زنده بودن، اما در حال تکرار یک حرکت هستند. حسن ختام تمام این کنجکاویها، رویارویی با همسایه فضولشان است. همسایهای که درون ماشینش، چشم به مرزهای دیواری نارمئی و زندگی که در آن طرفش جریان دارد دوخته است. ویژن ذهن او را با استفاده از قدرتی که دارد به حالت اولیه بر میگرداند. وقتی برمیگردد، دیالوگهای جالبی رد و بدل میشود. دیالوگهایی که خبر از حصر و زندانی شدنش میدهد. وقتی نوبت به ویژن میرسد، همسایه فضول او را یکی از اعضای گروه انتقام جویان معرفی میکند. عبارتی که با بازخورد عجیبی از سوی ویژن مواجه میشود. ویژن به هیچ وجه از گذشتهاش چیزی به یاد نمیآورد. وقتی این موضوع را مطرح میکند، همسایه دلیلش را مانند یک پتک به صورت ویژن میکوبد. «تو مردی!»
سرانجام ویژن برای یافتن حقیقت پا را از هکس بیرون میگذارد و هنگامی که سعی میکند از هکس بیرون بیاید، شروع به متلاشی شدن میکند. این را نباید فراموش کنیم که تمام افراد داخل هکس، بازنویسی شدهاند و ویژن آنها را به حرکت در میاورد. اما نکتهای در این میان وجود دارد. بیلی زمانی که ویژن در حال کمک خواهی از SWORD برای خروج از هکس است، احساس ترس میکند و سریعا به واندا خبر میدهد. خبری که باعثِ رخ دادن اتفاقی فراتر از انتظارتمان میشود.
واندا برای نجات ویژن، به وسعت قلمرو هکس میافزاید. البته نباید فراموش کنیم که این تنها راه حل باقی مانده برای زنده ماندن ویژن است. با این گسترش، پایگاههای نظامی به سیرک تبدیل میشوند.
تمام این صحبتها را کردیم که به یک سوال برسیم. آن هم این است که با وجود اعمال بازنویسی برای افراد داخل هکس و اینکه دیدیم ویژن با خروج از هکس به سمت متلاشی شدن رفت، آیا وجود دو قلوهای واندا در دنیای سریال حقیقت دارد؟ اگر حقیقت ندارد، جادو و سرعت آنها از کجا نشات میگیرد؟
وا
آیا مارول در حال ایجاد بستری مناسب برای تبدیل مونیکا به یک ابرقهرمان است؟
در میان تمام سناریوهای مطرح شده، نباید از یک سناریو و صد البته شخصیت، چشم بردارید؛ مونیکا رامبئو (Monica Rambeau). شاید برایتان جالب باشد که مونیکا به غیر از اینکه یکی از دوستان نزدیک کاپیتان مارول (Captain Marvel) است، جزو ابرقهرمانهای مارول نیز به حساب میآید. بله؛ او یک ابرقهرمان است. داستان قدرت او نیز از قرار گرفتن در معرض انرژیهای خارج از بعدی سرچشمه گرفته است. دقیقا چیزی که در قسمت ششم به آن اشاره شد. جایی که دارسی لویز (Darcy Lewis) با هک دیوارهای امنیتی SWORD و دستیابی به آزمایشهای خون مونیکا، به آن رسید و هشدار داد. او میگوید که مونیکا به دلیل قرار گرفتن در معرض میدان انرژی هکس، تغییراتی روی سطح مولکولیاش رخ داده است. احتمالا همین موضوع سرمنشا ورود قهرمانی جدید به دنیای سینمایی مارول میشود.
در این میان نباید به راحتی از لویز نیز چشم پوشی کنید. او بعد از اتفاقاتی که باعث شد در معرض گسترش میدان هکس قرار بگیرد، حال احتمالا تبدیل به یک دلقک شده است. دلقکی که به نظر از تمام دلقکهای دیگر باهوشتر است و احتمالا میتواند راهی به بیرون پیدا کند. البته شاید جالب باشد بدانید که این موضوع در تصویر پوستر گونهای که از لویز پیرامون سریال منتشر شده بود نیز به چشم میخورد؛ اما آن زمان میدانستیم که دقیقا نشانه روی لباسش، خبر از چه چیزی میدهد. باید دید مارول داستان این شخصیت را چگونه جلو میبرد. به ویژه که حال او نیز جزوی از هکس شده است و به طور قاطع تغییرات مولکولی داشته است.
در انتها
اتفاقات رخ داده در قسمت ششم سریال WandaVision به قدری وسیع است که شاید در نگاه اول با فکر به آن کمی گیچ شوید، اما دقیقا چیزی است که یک سریال هشت قسمتی به آن نیاز دارد. هر چه قسمتهای ابتدایی کند پیش میرفت، قسمتهای پایانی پا را روی گاز گذاشته و به پیشروی ادامه میدهد. درباره اتفاقات این قسمت به طور حتم طی هفته جاری مقالاتی روی سایت منتشر خواهیم کرد که در آنها به تئوریها موشکافیهای بیشتری میپردازیم. به خصوص که دیالوگهای جالبی بین پترو و واندا در قسمت ششم رد و بدل شد که نیاز به تحلیل دارد. اما تا به اینجای کار باید امیدوارم باشیم که سه قسمت پایانی سریال WandaVision، هیجان انگیزتر از قبل روایت خواهد شد. احتمالا با تغییراتی که واندا در وسعت هکس صورت داد و به نظر میرسد نیوجرسی را نیز تسخیر کرد، شاهد حضور شخصیتهای محبوب انتقام جویان خواهیم بود. به ویژه که طبق گفته سازندگان، این سریال سرمنشایی برای اتفاقات فیلم دکتر استرنج خواهد بود.
نظر شما درباره این قسمت چیست؟ با ما به اشتراک بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید